۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

هوش هیجانی در رهبری سازمانی





هوش هيجاني در رهبري سازماني

بهمن ابراهيمي ، روان شناس

(اين مقاله قبلاً در مجله رشد مديريت چاپ شده. Pars EI)

گاه از خود مي پرسم ، چگونه مي توان در كاركنان ايجاد انگيزه كرد؟ يا تحت چه شرايطي مي‌توان دراعضا يك مجموعه كاري يا سازمان، شور و اشتياق براي بهتر كار كردن را افزايش داد؟ چگونه مي‌توان اعتماد كرد و اعتماد را جلب كرد؟ اميد به آينده را چگونه بالا ببريم؟ اضطراب را با چه روشي كاهش دهيم؟ و سوالاتي از اين قبيل.

با نگاهي به عبارات انگيزه ، شور و اشتياق ، اعتماد ، اميد،‌ اضطراب و لغات مشابه آن متوجه مي شوم ، در باره مقولاتي از جنس هيجانات يا عواطف فكر مي كنم نه مولفه هاي شناختي و عقلاني. يا بهتر بگويم ، به جاي صحبت از IQ از ظرفيت ديگري به نام EQ يا چيزي كه امروزه هوش هيجاني (Emotional Intelligence = EI) ناميده مي شود بحث مي‌كنيم.

هوش هيجاني چيست؟

از سالها پيش روان شناسان متوجه شده اند كه براي كسب موفقيت تنها دارا بودن ظرفيتهاي هوش عقلاني قوي (IQ) كفايت نمي كند. مطالعات نشان مي دهد ، تعداد زيادي از افراد داراي هوش عقلاني و شناختي بالا نتوانسته اند در زمينه شغلي ، زندگي زناشويي ، ايجاد روابط با ديگران و حتي زمينه هاي تحصيلي موفق باشند. پس از آن نظر دانشمندان از جمله پيتر سالوي و جان ماير به توانمنديهاي ديگري جلب شد كه بيشتر از جنس هيجانات بودند تا شناختها. اين توانمندي كه از اين پس هوش هيجاني ناميده مي شود به توانايي هاي آموخته شده اي اشاره دارد كه به ما كمك مي كند تا احساسات و هيجانات خود را درك كرده و كنترل نماييم تا به نفع ما كار كنند نه بر عليه ما.

هوش هيجاني از پنج مهارت تشكيل شده :

1- مهارت خود آگاهي: شناخت احساسات و هيجانات خود به طور آني و عميق و استفاده از آن براي راهنمايي در تصميم گيري هاي مناسب.

2- مهارت خود نظم دهي: توانايي مهار و مديريت هيجانات و حفظ آرامش براي كمك به تصميم گيري و بهره گيري از توانمنديهاي شناختي به نحو مناسب. هماهنگي با هيجاناتمان به نحوي كه به جاي اختلال در كارها ، در تسهيل آن به ما ياري رساند.

3- مهارت خود انگيختگي: استفاده از عميقترين علايق خود براي حركت دادن و هدايت به سمت اهداف تا كمك كند پيش قدم شده و در جهت تكامل و پيشرفت تلاش كنيم ، نه اينكه منتظر مانده تا يك واقعه يا شخص باعث ايجاد انگيزه و حركت در ما گردد.

4- مهارت همدلي: درك آنچه افراد احساس مي كنند ، توانايي در نظر گرفتن ديدگاه هاي ديگران و توسعه حسن تفاهم و هماهنگي با انسان هاي گوناگون به منظور ارتقاي كار گروهي (بويژه در محيط كاري و سازماني).

5- مهارت هاي اجتماعي: در روابط با ديگران ، به خوبي كنار آمدن با عواطف خود و ديگران. فهم دقيق موقعيتها و شبكه هاي اجتماعي. مهارت خوب گوش كردن، و خوب ابراز وجود كردن ، حل تضادها و تعارض ها و استفاده از اين مهارتها براي متقاعد سازي ، رهبري و مديريت.(نكته: دانيل گلمن در كتاب بعدي خود كه با كمك ريچارد بوياتزيس و آني مك‌كي به نام Primal leadership به رشته تحرير درآورده، تقسيم بندي خود را از مهارتهاي هوش هيجاني تغيير داده كه مي‌توانيد آنرا در مقاله ابزار مديريت مشاهده كنيد.)

آنچه واضح مي باشد اين است كه مهارتهاي چهارم و پنجم مستقيما با كاركردهاي رهبري و مديريت در ارتباط مي باشد ، اما با كمي تامل متوجه خواهيم شد كه مهارت خود نظم دهي بمنظور كنترل هيجانات ، مهارت خودشناسي براي درك بهتر لايه هاي زيرين احساسات ، رنجش ها ، تمايلات و افكار ، و مهارت خود انگيختگي در جهت ايجاد اميد و رفتاري كه به آن پشتكار مي گويند براي يك مدير از اهيمت ويژه اي برخوردار مي‌باشد.

آنگاه كه مدير با شناخت عميق احساسات و مديريت هيجانات خود ،‌ و با شناسايي اموج احساسات و هيجانات جاري سازمان خود ، با رفتاري حاكي از همدلي با اين امواج هماهنگ مي گردد ، به رهبري مبدل خواهد شد كه بر دل ها حكومت مي كند ، نه بر سِمت ها و پستهاي سازماني مادون خود! چنين رهبري هماهنگ با هنجارها و فرهنگ سازمان خود ، طنين افكن1 خواهد شد و شور و اشتياق ، انگيزه ، اميد و اعتماد به نفس گروهي را به حركت در مي آورد.

آنچنان كه دانيل گولمن ، ريچارد بوياتسيز و آني مك كي در كتاب خود ، رهبري اصولي2

(رهبري سازماني و هوش هيجاني) اشاره كرده اند ، يك رهبر براي طنين افكني بايد به هنجارهاي هيجاني (زير جريانات واقعيت هاي هيجاني) و ابعاد پنهان سازمان خود توجه لازم را داشته باشد. اگر هنجارهاي فرهنگي سازمان از عمل پر شور ، نو آوري و طنين افكني مدير حمايت نكند ، آنان خود را در يك مبارزه نابرابر خواهند ديد. شايد شوم ترين جنبه اين عدم هماهنگي اين باشد كه در چنين مجموعه اي به جاي نبوغ و اعتماد به نفس شاهد نمايش شجاعتهاي دروغين ، اطاعتهاي بدون فكر، چاپلوسي يا بي توجهي آشكار باشيم. شايد همه افراد در سازمان حضور فيزيكي داشته باشند ولي روح و قلب خود را در مكاني ديگر جاي گذاشته اند.

رهبران و مديران بزرگ ما را به حركت وا مي دارند. آنان شور و شوق و رغبت ما را مشتعل و بيشترين علاقه را در وجود ما ايجاد مي كنند.

به يك مثال واقعي در يكي از بزرگترين موسسه هاي خبري دنيا يعني بي بي سي توجه كنيم. يكي از بخشهاي خبري با حدود 200 نفر پرسنل كه به طور آزمايشي راه اندازي شده بود ، با وجود تلاش فراوان كاركنان ، نتوانست نظر مديران رده بالا را جلب كرده و تصميم بر بسته شدن اين بخش گرفته شد. مدير اجرايي براي با خبر كردن كاركنان از تصميم گرفته شده در ميان جمع پرسنل حاضر شد. او با اشاره به اين كه عملكرد رقبا از آنان بهتر بوده ، خبر بسته شدن بخش را اعلام كرد. رفتار نا بجا و حتي خصمانه آن مدير اجرايي علاوه بر ايجاد احساس نااميدي و درماندگي ، به ايجاد احساس خشم و نفرت در كاركنان منجر شد، تا آنجا كه با دخالت نيروهاي امنيتي از محل اجتماع خارج گشت. روز بعد ، يك مدير اجرايي ديگر از همان كاركنان ديدن كرد. وي رويكردي متفاوت را بكار بست. او از ته قلب راجع به اهميت روزنامه نگاري و كار خبري در جامعه و حرفه اي كه همگي آنان را در صحنه و در مقام اول قرار داده بود صحبت به ميان آورد. وي به آنان يادآور شد كه هيچ كس براي ثروتمند شدن وارد حرفه خبر نگاري نمي شود. به عنوان يك حرفه ، منفعت مالي آن در حاشيه است ، در ضمن با امنيت شغلي پايين و تحت تاثير فراز نشيب هاي عظيم اقتصادي. او شور و شوق و حتي ايثاري كه خبرنگاران براي خدمتشان از خود نشان مي دادند را بيدار كرد. سرانجام آرزو كرد كه همه آنان به خوبي به حرفه شان ادامه دهند. در پايان سخنان اين مدير ( يا بهتر بگوييم ، رهبر) كاركنان هورا كشيدند!

تفاوت بين اين دو رهبر در حالت و تن صدايي بود كه با توسل به آن پيغام خود را منتقل كردند. يكي گروه را به خصومت و نفرت كشاند و آن ديگري – با وجود اينكه حامل خبر بد بسته شدن بخش بود- به سمت خوش بيني و حتي اشتياق در رويارويي با سختي ها.

اين رويداد به يك بعد پنهان اما ضروري در رهبري اشاره دارد: تاثير هيجاني آنچه يك مدير مي گويد و انجام مي دهد. بهترين رهبران روش هاي موثرتري به منظور درك و بهبود روشي كه با آن هيجانات خود و ديگران را مهار مي كنند ،‌ يافته اند. فهم نقش قدرتمند هيجانات در محل كار بهترين رهبران را از ديگران متمايز مي كند، نه تنها در مسائل ملموس و قابل ارزيابي همچون نتايج كاري بهتر و حفظ و ارتقا استعدادها ، بلكه در مسائل غير ملموس اما مهمي چون روحيه ، انگيزه و تعهد بيشتر.

به سادگي مي توان گفت كه در هر گروه انساني ، رهبر، حداكثر قدرت را براي تاثير گذاري بر هيجانات داراست. اگر هيجانات افراد به سمت اشتياق كشيده شود ، عملكرد به اوج خواهد رسيد اگر افراد به سمت كينه و اضطراب سوق يابند ، از پيشرفت باز خواهند يافت. اين امر جنبه ي ديگري از رهبري پايه اي را نشان مي دهد، كه آثارش فراتر از تعيين كردن اينكه آيا يك وظيفه به خوبي انجام مي شود ، مي رود. پيروان نيز براي ارتباط هيجاني حمايت گرانه و همدلي ، نگاه خود را به رهبر معطوف مي كنند. وقتي رهبران ، هيجانات را در جهت مثبت مي رانند ، همانگونه كه در مورد دومين مدير اجراي در بي بي سي ديديم، بهترين نتيجه را به بار مي آورند. به اين اثر طنين افكني مي گويند. رهبران طنين افكن به بهترين شكل از هوش هيجاني در جهت پيشبرد امور بهره مي برند.

هيجانات مسري هستند:

تحقيقات گوناگون و زيادي در مورد سرايت هيجانات ، در دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي دنيا صورت گرفته كه نشان دهنده خاصيت تاثير گذاري و تاثير پذيري گروه، از هيجانات اعضا و بويژه رهبر مي باشد. تاثير متقابل و مدوام مدارهاي هيجاني يك شخص (كه اساس فيزيولوژيك و عصب شناختي آن نيز مورد بررسي قرار گرفته) در ميان اعضا گروه نوعي سوپ هيجاني را بوجود مي آورد كه در آن هر فرد طعم خاص خود را به آن مي دهد، اما اين رهبر گروه است كه قوي ترين چاشني را به اين تركيب اضافه مي كند. چرا كه به خاطر آن واقعيت هميشگي در كار – همه چشم به رئيس مي دوزند- افراد از سطوح بالاتر خود تقليد هيجاني مي كنند. مطالعات نشان مي دهد اين اثر بويژه وقتي كه براي كل گروه مسئله و سوالي مطرح مي گردد افراد نگاه خود را بر روي رهبر خيره مي كنند تا پاسخ او را ببينند. در واقع اعضاي گروه اغلب واكنش هيجاني رهبر را به عنوان معتبرترين پاسخ به حساب مي آورند. و لذا از روي آن براي خود الگو مي سازند ، بويژه در يك موقعيت مبهم كه در آن اعضا واكنشهاي متفاوت نشان مي دهند ، رهبر معيار هيجاني را تعيين مي كند.

وقتي افراد احساس خوب داشته باشند به بهترين نحو ممكن كار خواهند كرد. احساس خوب كارآيي ذهني را ياري مي دهد و افراد را در درك بهتر اطلاعات و استفاده از قواعد تصميم گيري در قضاوتهاي پيچيده توانا مي سازد، علاوه بر آن آنان را در تفكر انعطاف پذيرتر مي نمايد. تحقيقات نشان مي دهد كه حالات سرزندگي باعث مي شود افراد ، ديگران يا وقايع را در پرتوي مثبت تر بنگرند. اين به نوبه خود به افراد كمك مي‌كند تا در مورد توانايي خود در نيل به يك هدف ، خوش بين تر باشند ،‌خلاقيت و مهارتهاي تصميم گيري را افزايش دهند و افراد را در جهت مفيد واقع شدن آماده سازند.

به عنوان مثال تحقيق در مورد شوخ طبعي در كار نشان مي دهد كه يك لطيفه به موقع يا خنده از سر شوخي مي تواند نو آوري را تحريك ، خطوط ارتباط را باز ، احساس رابطه و اعتماد را زياد و البته كار را جذاب تر نمايد. بدون شك شوخ طبعي و سر زندگي در جعبه ابزار رهبران داراي هوش هيجاني ، جايگاه مهمي دارد. زماني كه بحث از گروه مي شود ، حالات خوب، اهميت ويژه اي پيدا مي كنند: توانايي يك رهبر در هدايت يك گروه به حالت اشتياق و همكاري ، مي تواند تعيين كننده موفقيت اين امر باشد. به نتايج يك مطالعه بر روي شصت و دو مدير ارشد و تيم مديريت توجه بفرماييد: اين مديران ارشد ، نماينده برخي از شركتهاي پيشرفته و همچنين شركتهاي خدماتي مطرح ايالات متحده (از جمله شركتهاي مشاوره و حسابداري) ، سازمانهاي غير انتفاعي و نمايندگي هاي دولتي بودند. اين مديران ارشد و اعضاي تيم مديريتي آنان مورد بررسي قرار گرفتند تا مشخص شود تا چه اندازه سرزنده ، پرانرژي ، مشتاق و مصمم هستند. همچنين از آنان سوال شد كه گروه ارشد تا چه حد دچار نابساماني و تضاد و تعارض گشته است (منظور تضاد شخصي ، خشم و برخورد در جلسات و تعارضات هيجاني در برابر مخالفت ها بود).

اين مطالعات نشان داد هرچه حالات كلي افراد در تيم مديريت ارشد مثبت تر بود ، آنان با همكاري بيشتري با يكديگر كار مي كردند ، و نتايج كار شركت بهتر بود. به عكس، هر چه يك شركت مدت زمان بيشتري توسط تيم مديريتي اي كه با هم كنار نمي آمدند اداره مي شد، بازده آن شركت پايين تر بود.

بنابراين مي بيينيم ، رهبراني كه مي دانند چگونه تمركز گروه را در كار جاري ، با توجه به كيفيت روابط اعضا متعادل كنند به طور طبيعي فضايي دوستانه اما اثر بخش را ايجاد مي كنند كه روحيه همه را بالا مي برد.

تلاش مي‌كنم در آينده با جزئيات بيشتر به ارتباط هوش هيجاني با رهبري و مديريت بپردازم. در مقاله بعدي انواع سبك هاي رهبري و مديريت ، با توجه به خاصيت طنين افكني آنها مورد بررسي قرار خواهم گرفت.

پا نوشت ها:

1- Resonant

2- Primal Leadership by:Daniel Goleman , R.Boyatzis , A.Mckee (2002) اين كتاب توسط نگارنده ترجمه شده و توسط انتشارات مديريت صنعتي چاپ و منتشر گشته است. در نوشتن اين مقاله از اين كتاب و كتاب قبلي دانيل گولمن ، بنام هوش هيجاني در كار (ترجمه بهمن ابراهيمي و محسن جوينده ،‌ كه توسط انتشارات بهين دانش چاپ شده است) ، استفاده شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر